سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلبه تنهایی قلب صبور

فانوس خاموش

من آن فانوس خاموشم، دگر روشن نخواهم شد 
دگر در جمع شادیها، نشان از من نخواهی دید
من آن اشکم که در چشم جوانی خسته و مایوس می غلتد.
چه آرام و صبور در کنج غم، در فکر و رویاها فرو رفته
گلویش مملو از بغضی گره خورده. نمی داند کدامین درد را مهمان کند امشب!
گناهش چیست؟ عشقی پاک! و این پاداش احساسش
به اوج لحظه خواهش دلش هم گریه می خواهد
دریغ از اشک حتی قطره ای بهر تسلایش.
دلش روی زمین مانده  دلش زخمی ترین دلهاست، از دست عزیزانش نه دشمن، بلکه جانانش.
نگاهی خسته و غمخورده بر در
انتظاری بیهوده را طی می کند امشب و فردایی ندارد
تا به امیدش، شب سرد و غروب تنگ را فردا سحر سازد.
کنون ای نازنین گر قصه را خواندی
بدان در شهر درد آلود، در این غربت، گرفتارم
دلم غمگین و بیماراست و با این درد و دلتنگی که از یاران به دل دارم
 زجانم دوستت دارم


[ شنبه 91/9/11 ] [ 3:51 عصر ] [ amin hz ] نظر