سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلبه تنهایی قلب صبور

یک لحظه تأمل، سپس حرکت...(حکایت مجنون ومرد نمازخون)

روزی مجنون از روی سجاده شخصی عبورکرد.

مرد نماز را شکست وگفت:

مردک درحال رازونیاز باخدا بودم، برای چه این رشته را بریدی؟

مجنون لبخندی زد و گفت:

عاشق بنده ای بودم و تورا ندیدم

توکه عاشق خدا بودی،چطور مرا دیدی؟!!!!



[ جمعه 92/7/12 ] [ 11:51 صبح ] [ amin hz ] نظر