نگو... ، بگو ...
* نگو ازکارکردن خسته شده ام،انگیزه ای برای تلاش ندارم. بگو کار،پرورش مهارتها و توانایی های خاصی است برای رسیدن به سطحی شایسته تر.
* نگو من نمی توانم آدم مسئولیت پذیری باشم، بگو آنگاه که با شیوه ای صمیمانه، مشتاقانه ومتعهدانه مسئولیتی می پذیرم،احساس باشکوه انسانیت را تجربه می کنم.
* نگو چرا نمی توانم خودرا بشناسم،به راستی من کیستم؟ بگو شناخت کافی ازخود مستلزم داشتن بصیرت نسبت به آنچه هستم وآنچه خواهم شد،است.
* نگو گذشته ام را همیشه باخود حمل می کنم، نمی توانم آن را نادیده بگیرم، بگو من به روبه رو می نگرم وانگیزه، هدفها و برنامه های درازمدتی را برای خویش طراحی میکنم.
* نگو بی هدفم ودر پیچ وخم زندگی گم شده ام، بگو من با تعیین جهت افکارم،تلاشم رابه سوی اهدافم هدایت می کنم.
* نگو چه دلیلی می تواند برای زیستن توام با رنج من وجود داشته باشد؟ بگو انسان با کشش به سوی آرزوهای معنادار می تواند رنج را نیز به معنی برساند.
* نگو چه چیزی ارزش دنبال کردن دارد وقتی جهان برایم بی ارزش شده است، بگو ارزشی که من دنبال می کنم وسیع وگسترده است، من ارزش انسانی را درخود به حد کمال می رسانم.
* نگو دراوج ناکامی چگونه می توان به کامیابی ها فکر کرد؟ بگو من می دانم که ناکامی یعنی آماده باش برای کامیابی، باورکن.